ستاره آسمون مامان و بابا

روزهای قشنگ با تو بودن

دختر قشنگم تا حالا دو بار دیدمت. یه بار که واسه تشکیل قلبت رفته بودم و درست هم اندازه و شکل یه لوبیای جوانه زده بودی  یه بار موقع غربالگری مرحله اول که خواب بودی و کلی سرفه کردم و یه عالمه خانم دکتر با دسته دستگاه میزد به شکمم که بیدارت کنه و آخرش بیدارشدی و کلی دست و پاتو توی هوا تکون دادی و بار آخر که تعریفشو از دکترت شنیدم ولی خودم نشد ببینمت   خانم دکتر با گوشی نتونست صدای قلبتو بشنوه واسه همین خواست ببینتت. منم کلی ترسیده بودم که چرا صدای قلبتو نمیشنوم. بعد دیدم داره می خنده.می گفت واای چقدر شیطونه. سرش به سمت پایینه و خیلی هم فعاله و داره بازی می کنه داشتم ضعف میکردم برای دیدنت که به خانم دکتر گفتم میخوام ...
27 بهمن 1393
1